مولانا زین الدین ابوبکر تایبادی (رح)
دوستـــان تایبــــــــــادی
تایبادشناسی / آموزشی / سرگرمی


........يكي از چهره هاي تابناك عالم عرفان كه در نيمه دوم قرن هشتم هجري شهر تايباد را كانون استفاده و استفاضه از وجود خود قرار داد و شهرتش تا آنجا رسيد كه امير تيمور گوركان شخصاً بديدار او شتافت و پس از وفات او در سال 791 هجري شاهرخ تيموري به ايجاد بناي باشكوهي مشرف به مزار او فرمان داد كه شرح آن به تفصيل در اين مقاله خواهد آمد . اينك اشاراتي به شرح حال وي مي نماييم .
ابوبكر زين الدين تايبادي دانشمند و عارف معروف و شاگرد نظام الدين هروي است و از روحانيت شيخ الاسلام احمد جامي تربيت معنوي يافته و بعضي او را مريد ابو طاهر خوارزمي نوشته اند . گويند در سفر به مكه چند روزي در شيراز اقامت گزيد و خواجه شمس الدين حافظ را از غوغاي طاعنان رهايي بخشيد . قبر شريف وي هم اكنون در نزديكي يوسف اباد تايباد موجود و ايوان رفيعي كه به امر شاهرخ در آنجا ساخته اند از آثار ظريف معماري آن عصر است .
ابوبكر تايبادي ، شيخ ركن الدين يا زين الدين علي از اجله علماء و عرفا و اولياي قرن هشتم هجري و جامع كمالات صوري و معنوي و در علوم ظاهري كمال و در صفاي باطن و كشف و شهود بحري بوده بي ساحل و خواجه بهاء الدين نقشبندي بخدمت وي رسيده و سيد شريف جرجاني و ملاسعد تفتازاني با آن همه مراتب عالي علمي كه دارند به مقامات وي معتقد و امير تيمور لنگ صاحبقران

(771 - 807 ه ق ) نيز بدو دست ارادت داده است.


و نيز از اوست كه به ملك غياث الدين از حكمرانان وقت آل كرت نوشته است :
افراز ملوك را نشيب است بترس در هر دلكي از تو نهيب است بترس
با خلق ستمگري كنـي و ننديشي در هر ستمي با تو حسيب است بترس
و در آخر محرم هفتصد و نود و يك هجري در قريه تايباد از ديهات بوشنج از اعمال هرات وفات يافت و در مورد تاريخ وفات او گفته اند :
تاريخ وفات قطب اوتاد يك نقطه به بند آخر صاد
( صاد در حروف ابجد مساوي عدد 791 است )
ملاقات امير تيمور با مولانا زين الدين ابوبكر تايبادي
در حدود سالهاي 782-783 هجري قمري كه امير تيمور براي قلع و قمع امير غياث الدين پير علي عازم هرات بود ، پس از تسخير سرخس و قتل و غارت اين شهر به طوس و جام عزيمت نمود و چند روزي در تربت شيخ جام اقامت نمود و از مشايخ خاندان شيخ احمد جامي كه به خدمت او رسيده بودند خواست كه ترتيبي فراهم آورند تا مولانا زين الدين ابوبكر تايبادي كه در عرفان و تصوف و وارستگي در صفحات خراسان مشهور بود و در تايباد ميزيست ، بخدمت او بشتابد . ولي مولانا زين الدين ابوبكر با وجود آنكه فاصله زيادي بين تايباد و جام نبود تقاضاهاي مكرر مشايخ را نپذيرفت و از رفتن بخدمت امير تيمور امتناع نمود و در جواب مشايخ جام نامه اي نوشت و با كمال زيركي و دانايي دلايل عدم قبول خود راجهت تشرف بحضور سلطان عدم آشنايي با آداب و رسوم شهري و درباري بهانه كرد و گفت چون من شخصي منزوي و روستايي هستم نميتوانم رسم خدمت پادشاه را بجاي آورم و ديگر اينكه در عالم خلسه و در حالتي بين خواب و بيداري مرا از اين كار نهي كرده اند و در چند نوبت ديگر اين ممانعت و نهي را تكرار و تأكيد نمودند و لذا پس از وصول اين نامه امير تيمور مصمم گرديد كه خود شخصاً به زيارت مولانا برود .
مولانا به تيمور گوركان اندرز ميدهد
صاحب كتاب حبيب السير درباره ملاقات امير تيمور با مولانا زين الدين ابابكر تايبادي و گفتگويي كه بين آنها صورت گرفته است ، چنين مينويسد :
مولانا زين الدين بوبكر تايبادي جامع كمالات صوري و معنوي بود و در علوم ظاهري شاگرد نظام الدين هروي و چنانچه در نفحات مسطور است مولانا زين الدين به حقيقت اويسي بوده است و از روحانيت حضرت شيخ الاسلام احمد جامي قدس سره تربيت يافته ، در وقتي كه امير تيمور گوركان داعيه تسخير هرات داشت در قصبه تايباد با جناب مولانا ملاقات نمود و آنجناب زبان به نصيحت آنحضرت گشوده ، سخنان سودمند فرمود . نقلست در اثناء قيل و قال صاحبقران ستوده خصال از آن قروه اصحاب و جد و حال سئوال كرد كه شما چرا هرگز ملك غياث الدين پير علي را ارشاد نفرموده ايد تا ترك اعمال ناشايست نمايد ؟

مولانا زين الدين گفت كه او را نصيحت كردم ، قبول ننمود لاجرم ايزد تعالي شما را بر وي گماشت و اگر تو نيز با بندگان خداي تعالي بر نهج عدالت سلوك ننمايي ديگري بر تو مستولي خواهد شد . امير تيمور گوركان فرمود كه كيست شخصي كه او را بر من استيلا دهد ؟ جناب مولانا گفت عزرائيل ، امير صاحبقران از شنيدن اين سخن فال نيك گرفته ، گفت هيچ يك از سلاطين را بر من ظفر دست نخواهد داد و انتقال من از دار الملال به اجل طبيعي خواهد بود .
زين الدين ابوبكر تايبادي خواجه حافظ شيرازي را ارشاد ميكند
زماني زين الدين ابوبكر تايبادي عازم زيارت كعبه ميشود و چون به شيراز ميرسد در اين شهر چند روزي رحل اقامت مي افكند و اتفاقاً ايام اقامت او مصادف ميشود با اوقاتي كه خواجه حافظ شيرازي بمناسبت سرودن اين شعر كه :
گر مسلماني از اينست كه حافظ دارد واي اگر از پس امروز بود فردايي
مورد اعتراض شديد قرار گرفته بود و شايد به تحريك خود شاه شجاع كه با حافظ كدورتي پيدا كرده بود اين صحنه بوجود آمده بود و خواجه دچار تشويش و اضطراري بود و بيم آنرا داشت كه مردم عوام به تحريك ملاها و آخوندها بر وي شورش كنند ، لذا در رفع اين غائله به خواجه زين الدين ابوبكر تايبادي عارف مشهور اين قرن كه در شيراز بسر ميبرد پناه برد و مولانا زين الدين براي او تدبيري انديشيد كه خواجه حافظ شيرازي را از آن مهلكه نجات داد و چنين است اين داستان به نقل از كتاب تاريخ حبيب السير كه مينويسد:
روزي شاه شجاع بزبان اعتراض خواجه حافظ را مخاطب ساخته ، گفت ابيات هيچيك از غزليات شما از مطلع تا مقطع بر يك منوال واقع نشده بلكه از هر غزلي سه چهار بيت در تعريف شرابست و دو سه بيت در تصوف و يك دو بيت در صفت محبوب و تلون در يك غزل خلاف طريقه بلاغتست . خواجه گفت آنچه بر زبان مبارك شاه ميگذرد عين صدق و محض صوابست ، اما معذالك شعر حافظ در اطراف آفاق اشتهار تمام يافته و نظم حريفان ديگر پاي از دروازه شيراز بيرون نمي نهد . بنابر كنايت شاه شجاع در مقام ايذاء حافظ شده به حسب اتفاق در آن ايام آن جناب غزلي در سلك نظم كشيد كه مقطع آن اينست :
گر مسلماني از اينست كه حافظ دارد واي اگر از پس امروز بود فردايي
و شاه شجاع اين بيت را شنيده ، گفت از مضمون اين نظم چنان معلوم ميشود كه حافظ به قيامت قائل نيست و بعضي از فقها حسود قصد نمودند كه فتوايي نويسند كه شك در وقوع روز جزا كفر است و از اين نيت آن معني مستفاد است . خواجه مضطرب گشته ، نزد مولانا زين الدين ابوبكر تايبادي كه در آن اوان عازم حجاز بود و در شيراز تشريف داشت رفت و كيفيت قصد بد انديشان را عرض نمود . مولانا فرمود كه مناسب آنست كه بيت ديگر مقدم بر اين مقطع درج كني مشعر به اين معني كه فلان چنين ميگفت تا به مقتضا ، آن مثل كه نقل كفر ، كفر نيست از اين تهمت تجات يابي بنابراين خواجه حافظ اين بيت را گفته پيش مقطع در آن غزل مندرج ساخت كه :
اين حديثم چه خوش آمد كه سحرگه ميگفت بـر در ميكده اي با دف و ني ترسايي
گر مسلمانـي همين است كــه حافظ دارد واي اگــر از پس امـروز بود فردايي
و با اين واسطه از آن دغدغه نجات يافت .
تاريخ وفات مولانا زين الدين ابوبكر تايبادي
مؤلف كتاب حبيب السير تاريخ وفات مولانا زين الدين ابوبكر تايبادي را به شرح زير بدست ميدهد ، وفات مولانا در نيمروز پنجشنبه سلخ محرم الحرام سنه 791 ه ق روي نمود و ملك عمادالدين زوزني در تاريخ وفاتش اين قطعه را نظم فرمود :
سنه احدي و تسعين بود تاريخ گذشته هفتصد از سلخ محرم
شـده نصف النهــار از پنجشنبه كه روح پاك مولاناي اعظم
سوي خلد برين رفت و ملائك همه گفتند از جان خير مقدم


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





پنج شنبه 5 خرداد 1390برچسب:, :: 8:56 ::  نويسنده : محمود ممتاز

درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان doostan-e-taybadi و آدرس doostan-e-taybadi.LoxBlog.i r لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان